یه روز داشتیم از مدرسه بر گشتیم که یکی از بچه ها (آقای تیموری چون دو سال اونو می رسوند باهاش راحته و خیلی دوستش داره) داشت پیاده می شد.
آقای تیموری یه بوق زد و گفت : به خانواده سلام برسون .
اونم نشنید و گفت : چییییی؟؟؟
اونم دوباره بوق زد و گفت : به خانواده سلام برسون .
اونم دوباره نشنید و گفت : چییییی؟؟؟
اونم باز بوق زد و گفت : به خانواده سلام برسون .
اونم دوباره نشنید و گفت : چییییی؟؟؟
این دفعه من سرمو بردم و گفتم : بابا به خانواده سلام برسون .
بعدم منتظر جواب اون نشدم و اومدم داخل و گفتم : بزرگیتونو می رسونه .
گفت می دونستم نگین (همون دختره) اینو میگه چون خیلی با ادبه .
برگشتم گفتم آره خیلی با ادبه اما اینو من گفتم .
اونم دیگه ضایع شد و سکوت اختیار کردن رو بهتر دید .( ادبی حرفیدنم براتون قابل هضم بود؟؟؟)
نظرات شما عزیزان: